پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
چند جک بامزه
نوشته شده در 23 شهريور 1391
بازدید : 2839
نویسنده : آرمان حسيني

نوشته شده در قسمت نظرات توسط: دختر لر





آخه فک و فامیله که داریم؟

تو عروسی یکی از فامیلا دلار میریختن رو سر عروس و داماد! حمله به دلارا سی مجروح به جا گذاشت! فرداش همه رفتیم صرافی یارو گفت دلارا تقلبیه!


پسره فامیلمون رفته خارج 2 هفته با فیلتر شکن میرفته تو فیسبوک بعد از 2 هفته فهمیده نیازی به فیلتر شکن نیست!



دارم غرمیزنم این چه قیافه ایه من دارم. عمه ام میگه غصه نخور زشتا خوش شانس ترن!


دعوت مودبانه ي بابام از من براي صرف شام: تَن لَشتو از پشت كامپيوتر جمع كن بيا پاي سُفره پهن شو!



تو اخبار گفت چند نفر تو سوییس کشته شدن، مامانم برگشته میگه:"آخی طفلی ها دم عیدی چه بلایی سرشون اومد"


من هنوز سر اون عیدی هایی که ازم میگرفتن و میرفتن واسم حساب بانکی باز میکردن، اما هیچ وقت ندیدمشون با خونوادم درگیرم!

دیشب مامانم خیلی غمگین بود رفتم براش کلی اس ام اس خوندم کلی خندید بعد هی میگفت اینو بهم بده 5000 تومن شارژ فدای یه خنده مامانم




جک درباره لرها (قسمت 2)
نوشته شده در 23 شهريور 1391
بازدید : 4593
نویسنده : آرمان حسيني

قسمت 2


 

میخواستن لره رو شکنجه روحی بدن، میفرستنش تو یک اتاق گرد، میگن برو یک   «

گوشه بشین!

...................................................................

 

لره تو مسجد سلیمان مسجد می سازه بالا در مسجد می نویسه بزودی نماز صبح   «

یک رکعت بدون وضو

...................................................................

 

یک بار یک زن لر به حمام میرود و شیر اب داغ را باز میکند و داد میزند   «

سوختم و شوهرش که میخواست به او کمک کند به اتش نشانی تلفن میزند

...................................................................

 

لره داشته با تمام وجود وضو میگرفته و دستاشو محکم میکشیده رو هم، ازش   «

میپرسن: چرا اینقدر محکم وضو میگیری؟ میگه: چنی آرم وضو میرم که هیچ

گوزی نتنِه باطلش کنه(با لهجه لری)

...................................................................

 

لره گوزید و مرد سر قبر او نوشتن:  بادی وزید و گلی پرپر شد   «

...................................................................

 

شباهت لر با پارک؟ جفتشون تاب دارن  «

...................................................................

 

به لره می گن: اگه یه دختری بهت راه داد چکار می کنی؟ می گه ازش سبقت   «

می گیرم

...................................................................

 

شباهت لرها با شورت؟ با هردو 5 دقیقه بیشتر بگردی ابروت رفته  «

...................................................................

 

1روز یه لره میره پیشه خدا میگه:  خدایا چیکار کنم که از ترکا خر تر   «

باشم.. خدا میگه: برو تو بیابون شنا کن.... میره تو بیابون شنا میکنه

1دفعه میبینه 1ترکه با قایق موتوری میاد میگه اومدم نجاتت بدم!

...................................................................

 

لره تلویزیون میخره بعد کنترلشو. پس میاره ماشین به صاحب مغازه میگه   «

بیا داداش این ماشین حساب توش بود ما حرومی بهمون نمیاد

...................................................................

 

یک لر برای چند روز میره توی هتل یک روز میبینن توی دستشوئی داره یک   «

نفر خارجی رو میزنه میان میگیرنش ازش میپرسن قضیه چیه چرا این بدبخت را

میزنی لره میگه اینجا یک چشمه اویی بیده (دستشوئی فرنگی ) که مو هر روز

ازش او میخوردم این بی پدر و مادر امروز اومده توش ریده

...................................................................

 

یک شب تلویزیون فیلم سینمایی گذاشته بوده، تو فیلم مرده به زنش میگه:  «

شب بخیر لورا. یهو تو لرستان ملت همه تلویزیون رو خاموش میکنند، میرن

میخوابن

...................................................................

 

لره تیپ میزنه میره تو خیابون دختره بهش میگه بخورمت لره میگه این گه   «

خوریا به تو نیومده!

...................................................................

 

لره داشته شیر می خورده می میره می دونین چرا ؟.........گاوه می شینه   «

روش

...................................................................

 

به لره می گن بچت چرا این قدر زشته؟ می گه شو تاریک . سوراخ تنگ . منم   «

دست تنها می خواستی الن دلون درست کنم(با لهجه لری بخونید)

...................................................................

 

از لره میپرسن نظرت راجع به فکر, شعور, معرفت و درک چیه؟ لره جواب میده   «

ما به اینها میگم چهار محال بختیاری

...................................................................

 

لره 500 تومن به پسرش میده میگه این رو 300 ماست بخر 200 تومن مال خودت   «

پسرش میگه نمیرم. میگه 1000 تومن 500 مال خودت 500 ماست بگیر میگه نه.

میگخ بیا 1500 تومن 1000 تومن مال خودت 500 ماست بگیر میگه نه. میگه

بیا 2000 تومن بگیر 1500 مال خودت 500 تومن ماست بخر پسرش میگه نمیرم.

لره شاکی میشه میگه پدرسگ پس بیا تو مادرت رو بکن من برم ماست بخرم.

...................................................................

 

به لره میگن برادرت اج آى وى گرفته می گه نه بابا پس جى ال ایکـ..س رو فروخت!!!  «

...................................................................

 

لره با خوشحالی به دوستش میگه بالاخره این پازل رو بعد از 2 سال حل   «

کردم . دوستش میگه: 2سال زیاد نیست؟ میگه:نه بابا رو جعبه اش نوشته 7

تا 10 سال

...................................................................

 

بن لادن رو می خواستن شکنجه کنن، از ملت همه پرسی می کنن تا سخت ترین   «

شکنجه رو انتخاب کنن هر کی یه چیزی می گه، تا اینکه می رسه به لره،

لره می گه:  یه میله آهنی رو داغ داغ کنین تا سرخ شه، بعد از طرف سردش

بکنین تو کونش، ملت کف می کنن، می گن بابا حالا چرا از طرف سردش

بکنیم تو، لره می گه:  تا هر کی خواست درش بیاره دستش بسوزه نتونه !!!

...................................................................

 

یه روز یه لره از خواب می پره دست وپاش می شکنه  «

...................................................................

 

دوست لره می خواست بره مسافرت.لره موقع خداحافظی خیلی دلش براش تنگ   «

میشه.خلاصه هی ماچش میکرد. دید که ماچ کردن چیزی از دلتنگی ش کم نمیکنه

به دوستش گفت فایده نداره بگیر بخواب تا بکُ..مت!

...................................................................

 

لره داشته به قصد کشت، خودش رو میزده! بهش میگن: چی شده؟ میگه: من بی   «

غیرت، الان فهمیدم از کجای ننه‌ام در اومدم

...................................................................

 

میدونید رکوردبیشترین ریدن توکمترین زمان دست کیه؟ دست یه لره به اسم   «

ابراهیم میرزاپوره که دربازی بامکزیک درعرض پنج دقیقه دوبار رید

تاایرانیها کونشون بسوزه

...................................................................

 

لره با خوشحالی به دوستش میگه بالاخره این پازل رو بعد از ۲ سال حل   «

کردم . دوستش میگه: ۲ سال زیاد نیست؟ میگه:نه بابا رو جعبه اش نوشته ۷

تا ۱۰ سال

...................................................................

 

لره رو در خونش نوشته بوده wc . میگن این چیه نوشتی میگه:  مخفف welcome  «

...................................................................

 

یه روز یه لره میره پیش خدا میگه چطوری میتونم از ترکا خرتر باشم خدا   «

بهش میگه برو تو کویر شنا کن بعد میره شنا میکنه میبینه یه ترکه با

قایق موتوری میاد نجاتش بده!!!

...................................................................

 

یه روز یه لوره میره دمه دره یه مغازه میخونی که نوشتن:علی با ماست رضا   «

با ماست حسن با ماست لوره میگه آقا ببخشین ماسته خالی ندارین

...................................................................

 

یه روز تو جشن عروسی یه لوره یه نفر مدل هلیکوپتری مى رقصه یارورو جو   «

میگیره آر پی جی میزنه

...................................................................

 

لره یه دوچرخه می خره سوار میشه میاد خونه بچه ی لره از دور باباشو   «

میبینه بعد میره به مامانش میگه:  مامان مامان یه چیز رفته تو کون بابا

هر چقدر هم که دست و پا میزنه در نمیاد

...................................................................

 

از لره می‌پرسن: بلدی پیانو بزنی؟! میگه: نه. ولی یه داداش دارم......  «

اونم نه!

...................................................................

 

لره یه بسته هزار تومنی میشمره 25 تومن کم میاره  «

...................................................................

 

یه لره رفت پارتی. فرداش رفیقش ازش پرسید چطور بود. لره گفت: خیلی عالی   «

بود . روی من اسم یه گل گذاشته بودن و هی صدام میکردن. رفیقش گفت چی

میگفتن. لره گفت: من و انداخته بودن وسط و هی دورم میچرخیدن میگفتن

اسگله رو اسگله رو ...

...................................................................

 

لره با هواپیما میاد تهران، تو فرودگاه به رفیقش میگه: اگه میدونستم   «

اینقدر نزدیکه با ماشین میومدم

...................................................................

 

میدونی لر ها از چه عطری استفاده می کنن؟ بوپایلر.....در واقع همان بوی   «

پای لر

...................................................................

 

لره میره قبرستان می بینه مرده ها رو قبرا نشستن می گه جریان چیه؟؟ میگن   «

سوال های شب اول قبر لو رفته گفتن فعلا بیرون باشید تا دوباره سوال طرح کنیم

...................................................................

 

بچه مثبته از لره میپرسه: آقا ببخشید... خیلی خیلی عذر   «

میخوام..شرمنده.. روم به دیوار.. اسمتون چیه؟! لره شاکی میشه، میگه:

ایجو که تو پرسیدی، اسمم انه!!!

...................................................................

 

به لره میگن چس چیست؟میگه تلاش یک گوز برای حفظ ابرو  «

...................................................................

 

لره تازه زفته بود کلاس زبان میره ساندویچی میبینه نوشته هات داگ میگه   «

بزار یه سگه داغ بخورم خلاصه طرف براش میاره میگه اوه اوه ببین از سگه

کجاش به ما رسید

...................................................................

 

لره داشته با اتوبوس 100تا می رفته بعد میاد ترمز کنه می بینه ترمز   «

بریده می بینیه یک کامیون هم از روبه رو با سرعت میاد می بینه کاری از

دستش بر نمیاد به شاگردش میگه مهراد پاشو تصادف ببین حال کن!!!

...................................................................

 

لره سلمونی داشته. یه روز میخواسته بگوزه به شاگرد سلمونی میگه: برو   «

بیرون نگاه کن اینطور که بوش میاد می خواد بارون بباره. پسره میره

بیرون، زود میاد میگه نه آسمون صاف صافه. یارو نمی رسه کارشو بکنه.

دوباره به شاگرده میگه،‌هوا بدجوری گرفته، برو ببین بارون نمیاد. پسره

دوباره میره، زود میاد. لره بازم نمیتونه کارشو بکنه. خلاصه بار سوم

پسره رو میفرسته و ایندفعه سریع میگوزه و اَنشم باش میاد. پسره میاد تو

میگه: والله اوستا اینجورکه بوش میاد میخواد از آسمون اَن

بباره!!!!!؟؟؟!!!!!

...................................................................

 

نوار مغز نرمال /_ /_ /_ /_ /_ نوارمغزقزوینی (|) (|) (|) (|)  «

نوارمغزاصفهانی $ $ $ $ $ $ $ نوارمغزلر _____________!!!

...................................................................

 

یه ترکه رو میتراشن میبینن لره  «

...................................................................

 

یه لره با یه ترکه تو یه اپارتمان زندگی میکردن یه دفعه برق میره ترکه   «

یه ظرف میگیره دستش میاد در خونه لره بهش میگه یکم برق بده لره میگه

چرا ظرف فلزی اوردی پلاستیکی می اوردی برق نگیرتت.

...................................................................

 

به یه لر میگن زبون لری چه جوریه؟ میگه فارسی بلدی؟ میگه آره. میگه   «

برین توش میشه لری!!!

...................................................................

 

شباهت لر و خورشید:  هر دوشون از پشت کوه در اومدن!!!  «

...................................................................

 

لره باباش می میره دوستاش میان بهش تسلیت میگن. لره احساساتی میشه میگه   «

ایشاالله ختم باباتون جبران کنم!!!

...................................................................

 

لره دوزاری سیاه پیادا میکنه، میره تلفن عمومی گوشی رو برمیداره، میگه:  «

الو آفریقا؟!!!

...................................................................

 

لره شهردار می شه، صبح زود برای افتتاح پروژه ساختمانی می ره عصر می شه ...  «

شب می شه ... ولی خبری ازش نمی شه . نصفه شب خاک آلود و خسته می ره خونه

 زنش می پرسه:  کجا بودی تا این وقت شب ؟ غضنفر می گه: والله موقع کلنگ زدن، مردم

تشویقم کردن، منم یواش یواش بدنم گرم شد و زیر زمینش رو کندم ! ! !

...................................................................

 

به لره میگن: ان آقا   «

میگه:  آقا شو بگذار اولش

...................................................................

 

یه لره رفته بود ته چاه فکر میکرد  «

یه یارو اومد گفت:  چرا ته چاه فکر می کنی

ترکه گفت:  می خوام عمیق فکر کنم ! ! ! ! ! ! ! !

...................................................................

 

لره واسه اینکه از زندگی جلو بیوفته یه زن حامله میگیره  «

...................................................................

 

لره میخواسته آتش نشان بشه.  «

توی آزمون استخدامی ازش میپرسند اگر جنگل آتش بگیره و اون اطراف

 آب نباشه چه کار میکنی؟ لره میگه: هیچی تیمّم می کنیم

...................................................................

 

به لره می گن اگه آب نبود چی می شد؟ می گه ما شنا یاد نمی گرفتیم   «

در نهایت خفه می شدیم می مردیم






جک درباره لرها
نوشته شده در 23 شهريور 1391
بازدید : 19359
نویسنده : آرمان حسيني
قسمت اول

 

لره شب عروسی به پسرش میگه:  پسرم سفت ترین جای بدنتو بکن جایی که   «

دخترا میشاشن صبح میبینه: کله پسره تو چاه فاضلاب گیر کرده

...................................................................

 

یه گونی پشکل میخرن بازش که می کنن یه لره از توش میپره بیرون میگن   «

تو اینجا چکار«می کنی؟؟ میگه من جایزشم

...................................................................

 

به یه لره میگن تو شهر شما آدم معروف هست؟؟لره:آره سوفیا لره... جسیکا تی لر...لره  «

و هاردی... تازاش هم یه مولکول کشف کردیم که اسمش اینه: کلر .....

...................................................................

 

یه روز یه لره میره دستشوئی وقتی می یاد بیرون میبینن دهنش خونیه میپرسن   «

چی«شده میگه با مسواک خانواده دندونامو شستم0

...................................................................

 

لره خوابش سنگین بوده، تخت میشکنه  «

...................................................................

 

به لره میگن: دخترتو به کی دادی؟ میگه: غریبه نیست. دامادمه  «

...................................................................

 

لره میره توالت با دهن خونی میاد بیرون. میگن: چی شده؟ میگه: گی بگیرن. مسواکش  «

خیلی بزرگ بید.

...................................................................

 

لره قاضی میشه بهش میگن حکم کن، میگه پیک!  «

...................................................................

 

لره تو قرعه کشی بانک شرکت می‌کنه، براش شیش ماه زندان در میاد  «

...................................................................

 

 لره خیلی بی تربیت بوده، هر جا میرفته یه سوتی اساسی میداده. یه روز میره  «

خواستگاری، براش چایی میارن با شکر، یادشون میره قاشق بیارن.

 لره برمی‌گرده میگه: باید با کـ..رم هم بزنم؟!

...................................................................

 

به لره میگن: ببخشید شما لرید؟‌ میگه: نه پس انم با این سبیل پهنم؟!  «

لره بعد از عمری میره مو می‌کاره، اسمش حج واجب درمیاد.

...................................................................

 

لره میخواسته ترتیب گاوشو بده، گاوه میگه: ما، ما! لره میگه: خفه‌شو، اول ما، بعد   «

تو!

...................................................................

 

خرسه به یکی حمله میکنه و میگه: ویاوخوام وخورمت! طرف میگه: اِ؟ میه تونم لری؟  «

خرسه میگه: ها، ما حیوونا همه لریم، وجز خر که ترکه!

...................................................................

 

لره بالا پشت بوم میخوابه، سردش میشه، پا میشه در پشت بومو میبنده  «

...................................................................

 

به لره میگن تبادل لینک میکنی؟ هیچی جواب نمیده!!!  «

...................................................................

 

لره دلو میزنه به دریا، غرق میشه  «

...................................................................

 

به لره میگن حموم چند بخشه؟ میگه: دو بخشه، زنونه و مردونه  «

...................................................................

 

لره دیش ماهوارشو می‌ذاره روی پشت بوم، روش می‌نویسه: کولر  «

...................................................................

 

از لره می‌پرسن: قبله کدوم طرفه؟ میگه: کجا بهتون آدرس دادن؟  «

...................................................................

 

یه روز یه لره م ی گ و ز ه یه متر میپره هوا، میگن: چی شد؟ میگه: تو دنده   «

بود

...................................................................

 

به لره میگن: ساعت داری؟ میگه: ساعت چیه مرد باید خا... داشته باشه  «

...................................................................

 

لره چهارشنبه سوری با واجبی نارنجک درست میکه، میگن این چیه؟ میگه: می‌خوام وقتی   «

ترکید پشمای همه بریزه

...................................................................

 

لره میره بدنسازی، مربیه میگه: هفته اول بدن درد داری، ترکه میگه: پس من از هفته   «

دوم میام.

...................................................................

 

به لره میگن: محبوبترین تیم فوتبالی که دوست داری چیه ؟ میگه: قربون جدش آسد   «

میلان

...................................................................

 

لره می‌خواسته غرق مناجات بشه، جلیقه نجات می‌پوشه  «

...................................................................

 

دریای غم ساحل ندارد. لرا همشو آسفالت کردند  «

...................................................................

 

لره باباش آتیش می‌گیره، جو می‌گیردش، از رو باباش می‌پره  «

...................................................................

 

از لره در مورد آمریکا سوال می‌کنند میگه: والا یه پاش تو عراقه، یه پاش تو   «

افغانستانه، فکر کنم میخواد برینه به ایران

...................................................................

 

از لره می‌پرسند: توی طایفه شما آدم مشهور هم هست؟ میگه:‌آره بابا، لره و هاردی،  «

سوفیا لره، الیزابت تای لور، تازه یه شیمیدان لر یه چیزی کشف کرده که اسمشو گذاشته

کلر

...................................................................

 

به یه لره میگن: دو دو تا؟ میگه: پس چند تا؟  «

...................................................................

 

لره پاهاش خواب میره، پتو روش می‌کشه  «

...................................................................

 

لره میره توی دل طبیعت، هضم می‌شه  «

...................................................................

 

لره داشته شنای قورباغه میرفته، لک لک میاد می‌خوردش  «

...................................................................

 

لره قاضی میشه بهش میگن حکم کن، میگه پیک!  «

...................................................................

 

لره جونش به لبش میرسه، تف می‌کنه می‌میره  «

...................................................................

 

لره تو قرعه کشی بانک شرکت می‌کنه، براش شیش ماه زندان در میاد  «

...................................................................

 

لره میره استادیوم وسط موج مکزیکی غرق میشه  «

...................................................................

 

به لره میگن: جسم شفاف چیه؟ میگه: جسمی که از این ورش اون ورش دیده شه. میگن: مثال   «

بزن: میگه: نردبون

...................................................................

 

لره سیدی می خره می بینه وسطش سوراخه میندازتش تو سطل آشغال  «

...................................................................

 

روی بیلبورد زده سیو همان سیب است لره میگه: دروغ میگه من خوردم صابون بید  «

...................................................................

 

لره فیلم جنگی میدیده، تموم که میشه سینه خیز میره تلویزیونو خواموش کنه  «

...................................................................

 

یه روز یه لره می افتد توی چاه میگه: شانس اوردم تهش سوراخ نبود  «

...................................................................

 

یه روز یه لره شکر می خره برای اینکه مورچه نخوره روش می نویسه نمک  «

...................................................................

 

به لره میگن: سه تا فوتبالیست نام ببر. میگه: علی دایی، علی کریمی، فرار مهدوی   «

کیا

...................................................................

 

از لره میپرسن به 5 تا دختر که رو یه میله نشسته ان چی میگن؟ میگه: یه سیخ جیگر  «

...................................................................

 

به لره میگن: دخترتو به کی دادی؟ میگه: غریبه نیست. دامادمه  «

...................................................................

 

لره ریش بزی میزاره. دچار بحران شخصیتی میشه  «

...................................................................

 

لره دور خودش میچرخه، هرز میشه  «

...................................................................

 

لره اپلیکیشن فرم پر میکنه، جلوی سکـ..س می نویسه: بله خیلی زیاد  «

...................................................................

 

لره داشت میگوزید و دور خودش میدوید یه لر دیگه گفت چکار میکنی گفت   «

میخام گوزمو بگیرم بهش گفت واستا تا من بگیرمش واست

...................................................................

 

لره بعد از2سال ازسربازی برمیگرده،تو کوچه داداشش رو می بینه که ریشش   «

بلند شده و خیلی ناراحته،ازش می پرسه چی شده چرا ناراحتی،داداشش چپ چپ

نگاهش می کنه وجواب نمیده.میره درخونه اون یکی داداشش رو می بینه که

اون هم با ریشهای بلند وقیافه ناراحت نگا نگاهش میکنه،خیلی نگران

میشه،می پرسه چه اتفاقی افتاده؟بابا طوری شده.اونم محلش نمیزاره.میره

تو خونه باباشو می بینه که ریشش حسابی بلند شده وخیلی ناراحته میگه من

می دونم که نه نه طوریش شده باباش با عصبانیت میگه پدرسوخته موقعی که

داشتی می رفتی خدمت ریش تراش رو کجا بردی

...................................................................

 

از لره می پرسن،بزرگترین ریسک زندگیت چیه؟ میگه: یه روز اسهال بودم   «

گوزیدم....

...................................................................

 

لره میره مهمونی تهرونی ها میبینه بچه تهرونی به مامانش میگه مامان من   «

شماره 1 دارم ... لره میگه یهنی چی ؟ .. مادر میگه شماره 1 یعنی

دستشویی کوچک 2 یهنی بزرگ ... لره خوشش میاد و میره خونش به بچش یاد

میده ... بعد چند روز میرن مهمونی .. بچه دستشویی داشته میگه بابا اون

ان شمارش چند بود؟

...................................................................

 

لره میاد تهران می بینه همه لباس آستین کوتاه پوشیدن تعجب می کنه می گه   «

اوا پس اینا چه جوری دماغاشونو پاک می کنن

...................................................................

 

لره میگوزه .بچه هاش میزنن زیر خنده. در حالی که اشک تو چشماش جمع میشه   «

میگه: خدایا این شادیو از بچه هام نگیر

...................................................................

 

یه روز یه لره با تهرانیه ازدواج میکنه شب عروسی تهرانیا میخونن سبد   «

سبد گل یاس عروس ما چه زیباس لرا میخونن گونی گونی پشکل غلامعلی خوشکل

...................................................................

 

لره از دهشون اومده بوده تهران رانندگی یاد بگیره، جلسة اول از مربیش   «

می پرسه: این چراغ رنگیه چیه؟! یارو میاد سرکارش بگذاره، میگه: این

چراغ راهنماییه؛ وقتی سبزه یعنی اهل تهران برن، وقتی زرده شهرستانی‌ها

و قرمز هم مال لراست! خلاصه این جریان میگذره و لره هم امتحان میده

وقبول میشه، روز اول میشینه پشت ماشین و میرسه به چراغ قرمز و خوب

طبعاً رد میکنه. افسره داد میزنه: راننده پیکان، بزن کنار! لره سرشو از

پنجره میاره بیرون، داد میزنه: لـُــرُم... مــن لـُـــرُم!! افسره یک

نگاه میندازه، میگه: باشه بابا...برو...برو

...................................................................

 

از یه لره می‌پرسند: کدوم برنامه تلویزیون رو بیشتر از همه دوست داری؟   «

میگه: پیام بازرگانی! میپرسن: چرا؟ میگه: چون بینش سریال پخش می‌کنند!

...................................................................

 

به یه لری گفتند با جام جم جمله بساز گفت: من هر روز صبح جام جم میکنم  «

...................................................................

 

 

 سه تا لر داشتن یه زن می کردن شوهرش میاد یکی سینی سیب می گیره یکی   «

سینی پرتقال میگیره به سومی هیچی نمیرسه شوهر از اولی می پرسه اینجا

چیکار می کنی می گه سیب می دم دومی می گه من پرتقال می دم سومی میگه

منم سینی را جمع میکنم




جک درباره پارس ها
نوشته شده در 23 شهريور 1391
بازدید : 4756
نویسنده : آرمان حسيني



(این جک ها رو یکی از هم کشوری های خوبمون در قسمت نظرات نوشت)



سوال کنکور:
سگ پارس میکند یعنی چه؟
1 - سگ با پارسیان روابط س.ک،س.ی دارد
2- سگ به زبان فارسی حرف می زند
3- فارس سگ است
4- سگ فارس است
------
مراحل عصبانی شدن یک پارس
مرحله یک: اون روی منو بالا نیار
مرحله دو :میگم اون روی سگ منو بالا نیار
مرحله سه :من یه سگم هاف هاف هاف
-----
عکس العمل ملیت های مختلف هنگام مشاهده صحنه افتادن یک نفر به دره
آمریکایی: وااااااااااای خدای من وااااااای خدا ( ) اروپایی : وااااااااای مادر مقدس بدادش برس !!!! ..
.پارسه : اوووووووووووف به گا رفت !!!!
-----------
پارسه از قضنفر زبان شناس می پرسه واقعا پارسی گویشی از عربی هست
میگه پـ نه پـ با شصت درصد عربی گویشی از انگلیسی هست
--------------
به غضنفر لیسانس ادبیات میگن واقعا پارس همون پارس سگه
میگه پـ نه پـ پارس سگ همون جیک جیک گنجیشکه
-----------
به پارسه میگن دانشی که در مورد ثریا دارید چیه؟ میگه با
ناموس مردم چه کار داری بی شرف




جک در باره عربا
نوشته شده در 23 شهريور 1391
بازدید : 22208
نویسنده : آرمان حسيني

  • عربه با دو تا خیار در دست میره توی یک بقالی، میگه:حاج آقا خیارشور داری؟ بقاله میگه: بله. عربه میگه: پس ولک بی زحمت این دوتا رو هم بشور



  • عربه میره توالت، تا میاد بشینه یهو یک آروغ اساسی میزنهپا میشه، میگه: باز برعکس نشستم


  •  یه بار از یه عرب می پرسن : اگه همه دنیا رو بهت بدن چکار میکنی ؟ میگه : میفروشم . میرم کویت!!!



  • از یه دختر عرب می پرسند: ? تا پستاندار نام ببر میگه خواهرم، مادرم ،زن برادرم، خودمم دارم در میارم



  • عربه تو ماه رمضان می‏ره در خونه رفیقش می‏بینه که رفیقش یک زن لخت رو گذاشته تو یخ، می‏گه ولک چرا این طوری کردی؟ می‏گی گذاشتم برای بعد از ماه رمضان خراب نشه


  • به یه عربی بمب میدن میگن بزار یه جای شلوغ؟عربه می بره می زاره تو عروسی پسر عموش!


  • عربه می خواسته شیر داغ بخورد زیر پای گاوه آتیش روشن میکند


  • عربه بچش تو اتوبوس به دنیا میاد اسمشو میذاره عبدالواحد


  • به عربه می گن: رنگ مورد علاقه ات چیه ؟ میگه : قهوه ای نوک پستونی


  • عربه میره حرم امام رضا دعا میکنه یا امام رضا یه تویوتا بهم بده چهار پنج بار این حرفو تکرار کرد لره هم از اون طرف می گفت یا امام رضا یه هزارتومانی بهم بده چندین بار تکرار کرد عربه عصبانی میشه مگه ولک این هزارتومان بگیر بزار حواسش به ما باشه


  • یارو میره تو یک قهوه‌خونه، به قهوه‌چی میگه: داش حال میکنی یک جک عربی بگم؟! قهوه‌چیه میگه: ببین ولک، من خودم عربم، این یارو هم که کنار دستت نشسته هم عربه، درضمن قهرمان کشتیه. اونی که رو میز سمت چپ نشسته هم عربه، درضمن معمولا با خودش دو تا قمه داره. حالا هنوز میخوای جک عربی تعریف کنی؟! یارو میگه: نه والله، حوصله ندارم سه بار توضیح بدم چی شد


  • یه عربه تو آبادان  به مغازه میرود و میگوید بلوز داری مغازه دارمیگه نه میگه شلوار داری میگه نه آبادانی باتعجب میگه پس چرا روشیشه نوشته کا لباس داریم


  • از عربه نوار مغزی می گیرند، می بینند بیست دقیقه اولش خالیه


  • یه عرب زنش دوقلو گیرش میاد میره حسابداری میگه آقا چند میشه میگه?????? تومان میگه کمتر حساب کن تا دوتاشون ببرم


  • یه بار از یه عرب می پرسن : اگه همه دنیا رو بهت بدن چکار میکنی ؟ میگه : میفروشم . میرم کویت!!!






  • ماجرای سه الاغ
    نوشته شده در 23 شهريور 1391
    بازدید : 3387
    نویسنده : آرمان حسيني

    می گویند مردی روستایی با چند الاغش وارد شهر شد. هنگامی که کارش تمام شد و خواست به روستا بازگردد، الاغ ها را سرشماری کرد. دست بر قضا سه رأس از الاغ ها را نیافت. سراسیمه به سراغ اهالی رفت و سراغ الاغ های گمشده را گرفت. از قرار معلوم کسی الاغ ها را ندیده بود.

     

    نزدیک ظهر، در حالی که مرد روستایی خسته و ناامید شده بود، رهگذری به او پیشنهاد کرد، وقت نماز سری به مسجد جامع شهر بزند و از امام جماعت بخواهد تا بالای منبر از جمعیت نمازخوان کسب اطلاع کند. مرد روستایی همین کار را کرد. امام جماعت از باب خیر و مهمان دوستی، نماز اول را که خواند بالای منبر رفت و از آن جا که مردی نکته دان و آگاه بود، رو به جماعت کرد و گفت: «آهای مردم در میان شما کسی هست که از مال دنیا بیزار باشد؟» خشکه مقدسی از جا برخاست و گفت: «من!» امام جماعت بار دیگر بانگ برآورد: «آهای مردم! در میان شما کسی هست که از صورت زیبا ناخشنود شود؟» خشکه مقدس دیگر برخاست و گفت:«من!» امام جماعت بار سوم گفت: «آهای مردم! کسی در میان شما هست که از آوای خوش (صدای دلنشین) متنفر باشد؟» خشکه مقدس دیگری بر پا ایستاد و گفت: «من!» سپس امام جماعت رو به مرد روستایی کرد و گفت: بفرما! سه تا خرت پیدا شد. بردار و برو




    اس ام اس تبریک تولد (2)
    نوشته شده در 23 شهريور 1391
    بازدید : 3637
    نویسنده : آرمان حسيني

    پرنسس دیانای من چه خوب شدکه به دنیا اومدی و چه خوبتر شد که همه دنیای من شدی...عشق مامانی تولدت هزاران هزار بار مبارک.

     

    باز کن پنجرهها را که نسيم روز ميلاد اقاقي ها را جشن ميگيرد و بهار روي هر شاخه کنار هر برگ شمع روشن کرده است تولدت مبارک

     

    تو اين روز طلايي تو اومدي به دنيا و جود پاکت اومد تو جمع خلوت ما تو تقويما نوشتيم تو اين ماه و تو اين روز از اسمون فرستاد خدا يه ماه زيبا

     

    امروز سالروز تولد توست و من برایت هدیه ای نخریده ام آنچه خریدنی است بی شک ٬ لایق تو نیست. نمی دانم با کدام جمله “دوستت دارم” را برایت انشا کنم اما کاملتر از این چیزی ندارم تولدت مبارک .

     

     

    یه کیک خیلی خوش طعم ، با چند تا شمع روشن یکی به نیت تو یکی از طرف من الهی که هزار سال همین جشنو بگیریم به خاطر و جودت به افتخار بودن

     

    تولدت مبارک با صد هزار تا بوسه ! عشق منی عزیزم بی تو دلم می پوسه !

     

    و تو در هیاهو چه شادمانه خاموش کردی آخرین شمع را و من در سکوت چه عاشقانه گفتم تولدت مبارک ...

     

    روز تولد تو روز نگاه باران بر شوره زار تشنه بر این دل بیابان روز تولد تو گویی پر از خیال است یاس و کبوتر و باد در حیرت تو خواب است

     

    هر روز برایت رویایی باشد در دست نه دوردست عشقی باشد در دل نه در سر و دلیلی باشد برای زندگی نه روز مره گی تولدت مبارک

     

    تولد یعنی دوستت دارم از ته قلب با تمام وجود از ته احساس

     

    درتمام عمرم یک بار عاشق شدم و وابسته به کسی که برای داشتنش حاضرم از تمام زیبایی های دنیا بگذرم ، نبض حیاطم بعد از عشق به خدا برای تو می تپه
    تولدت مبارک

     

    صبح گاهان که غنچه تو پدیدار شد
    چشم فلک از ذوق اشک شوق ریخت و تو را در آغوش گرفت
    تولدت مبارک

     

     

    '* ' .* . ' * . ' *.' .'
    *
    شب .' .' * . ' .'
    * . *'
    تولدتون *
    .
    پر.'" . ; ستاره ' '
    .' ' * ' .' .* '. ' .*
    ' .' * .
    باد.'. *.'* ,

     

    میلاد تو شیرین ترین بهانه ایست که می توان با آن به رنجهای زندگی هم دل بست و در میان این روزهای شتابزده عاشقانه تر زیست. میلادتو معراج دستهای من است وقتی که عاشقانه تولدت را شکر می گویم

     

    صدای بهم خوردن بال معصوم فرشته ها می آید انگار آمدن تو نزدیکست. لمس ِبودنت مبارک

     




    اس ام اس تبریک تولد
    نوشته شده در 23 شهريور 1391
    بازدید : 2857
    نویسنده : آرمان حسيني

    میلاد یكی كودك شكفتن گلی را ماند...
    چیزی شگفت به زندگی آغاز می كند با شادی و اندكی درد......

     

    میلاد تو رو به تك تك گل های دنیا تبریك می گم ولی می دونم همشون حسودیشون میشه ,
    اخه تو تنها گل باغچه قلب منی....

     

    نگاهت را قاب می گیرم. در پس آن لبخند. که به من. شور و نشاط زندگی می بخشد.
    امروز روز توست... تولدت مبارک

     

    تاریخ تولد بهانه ایست تافراموش نکنی آمدنت را.
    تولدت مبارک

     

    امیدوارم 100 سال بعد در چنین روزی كنارت كلی نوه نتیجه باشه و شمعای كیك ... سالگیت رو فوت كنی و هیچی از كیكم به خودت نرسه

     

    يک تکه بلور از جنس حضور / يک ياس سپيد از رنگ اميد
    با هرچي وفاست از سوي خدا / همه تقديم تو باد
    عزيزم امروز قشنگ ترين روز زندگيمه
    تولدت مبارک

     

    قشنگ ترین تصویر عمرم عکس نازنینی از نخستین دیدن توست
    خوش آهنگ عمرم ٫ یادگار دلنشین اولین خندیدن توست ...
    تولدت مبارک . . . دوستت دارم

     

    حقارت واژه ها را وقتی دیدم که نتونستن مهربونیت رو توصیف کنند
    به اندازه تمام خوبی های دنیا دوستت دارم . تولدت مبارک عزیزم . . .

     

    روز تولد انسانها در هيچ تقويمي يافت نميشود ، چرا که فقط
    در قلب کساني است که به آنها عشق ميورزيم . . .
    عزيزم تولدت مبارک . . .

     

    واسه من جشن تولدت يه بهونه بود هميشه / که رو هديه بنويسم دلم از تو دور نميشه
    عزيزم تولدت مبارک ، دوستت دارم . . .

     

    عزيزم آهنگ صدايت با به دنيا آمدنت زيبا ترين ترانه زندگيم
    نفس هايت تنها بهانه نفس کشيدنم و وجودت تنها دليل زنده بودنم است
    پس با من بمان تا زنده بمانم ... تولدت مبارک . . .

     

    زيبا ترين تولد ها ، آن هائيست که در رويا براي کسي ميگيريم
    که عاشقانه دوستش داريم
    بهترين دليل واسه زندگيم تولدت مبارک

     

    تو پرستوي اميدي مگر از من تو جه ديدي
    غربت من و که ديدي از کنارم پر کشيدي !؟
    با تمام بي وفائيت ميگم تولدت مبارک
    دوستت دارم ...

     

    رسيده روز تولد تو که باز برات هديه بگيرم
    واسه من اينم يه جور بهونه ست بگم که چقدر برات ميميرم
    روز آغاز زيستن مبارک

     

    عزيزم روز تولدت را با آسماني پر از ستاره هاي چشمک زن
    با دشتي پر از شقايق ها و با آرزوي موفقيت براي تو
    به تو تبريک ميگويم . . . گل من تولدت مبارک





    « چارلی چاپلین
    نوشته شده در پنج شنبه 23 شهريور 1391
    بازدید : 2874
    نویسنده : آرمان حسيني

     آموخته ایم که با پول می توان خانه خرید ولی آشیانه نه
    می توان رختخواب خرید ولی خواب نه
    می توان ساعت خرید ولی زمان نه
    می توان مقام خرید ولی احترام نه
    می توان کتاب خرید ولی دانش نه
    می توان دارو خرید ولی سلامتی نه
    می توان آدم خرید ولی دل نه........

    « چارلی چاپلین 




    کجا بودم تا حالا ؟
    نوشته شده در 21 شهريور 1391
    بازدید : 1329
    نویسنده : آرمان حسيني

    من احتمالا بازم بیام ولی احتمالا!




    بازدید : 857
    نویسنده : آرمان حسيني

    بهارم دخترم از خواب برخیز

    شکر خندی بزن شوری برانگیز

    گل اقبال من ، ای غنچه ناز

    بهار آمد تو هم با او بیامیز

    سال ۱۳۸۷ که رفت و خاطره شد

    مهمترین چیزی که امسال یاد گرفتم این بود که باید همه رو دوست داشت

    دوستتون دارم

    *نوروز ۸۸ مبارک*




    هاتف - رویای آبی
    نوشته شده در 21 شهريور 1391
    بازدید : 1039
    نویسنده : آرمان حسيني

    وقتي ميبوسه تو رو ياد من مي افتي هيچوقت
    وقتي نازت ميكنه ياد من مي افتي هيچوقت
    وقتي گل ميده بهت ياد ميخكام مي افتي
    وقتي زل زدي بهش ياد شكلكام مي افتي
    يا كه نه ؟...
    ياد من مي افتي هيچوقت
    يا كه نه ؟...
    ياد من مي افتي هيچوقت
    ***
    وقتي گريه ميكني سرتو بغل ميگيره
    وقتي ميخندي بهش براي خنده هات ميميره
    وقتي با همديگه اين كنار هم اينور و اونور
    وقتي چشم غره ميري واسه چشمات ميزنه پرپر

    تو رو دوست داره مثل من يا كه نه ؟
    تو رو رو چشاش ميزاره يا كه نه ؟

    مثل من يا كه نه ؟ مثل من يا كه نه ؟ مثل من ...

    وقتي آهنگي كه با هم مي شنيديم و گوش ميدي يادم مي افتي ؟
    اونجاهايي كه باهم رفتيم ميري يادم مي افتي؟
    وقتي دوستاي قديمو ميبيني از من ميپرسي ؟
    خيلي دوست دارم بدونم كه حالت چطوره راستي؟
    هنوز عكسامو نگه داشتي يا نه ؟
    هواي طوطيمونو داشتي يا نه ؟
    ياد من مي افتي هيچوقت ؟
    ***
    وقتي گريه ميكني سرتو بغل ميگيره
    وقتي ميخندي بهش براي خنده هات ميميره
    وقتي دلگيره ازت تو رو ميبخشه مثل من
    واسه خندوندن تو ميكشه نقشه مثل من
    تو رو دوست داره مثل من

    یا كه نه
    اشكات رو تنش مي باره
    يا كه نه
    تو رو دوست داره مثل من
    يا كه نه
    تو رو رو چشاش ميزاره
    يا كه نه
    مثل من يا كه نه ؟ مثل من يا كه نه ؟ مثل من
    تو رو دوست داره مثل من؟

    دانلود




    به یاد آور . . .
    نوشته شده در 21 شهريور 1391
    بازدید : 1095
    نویسنده : آرمان حسيني

    مرا به یاد بیاور , وقتی كه رفته ام !
    و رهسپار سرزمین سكوت شده ام,
    وقتی كه دیگر نمی توانی دستم را در دست بگیری
    ومن نمی توانم میان ماندن و رفتن, دودل باشم.
    به یاد بیاور مرا وقتی كه دیگر نمی توانی
    برنامه ی روزهای آینده را برایم بگویی,
    تنها مرا به یاد بیاور
    دیگر برای هر حرف یا نیایشی دیر است
    و اگر زمانی مرا از یاد بردی
    و سپس باز به یاد آوردی
    اندوهگین نباش .
    درمسیر راه من امروز
    کسی پیدا شد
    کسی که حرفی زد
    کسی که رازی داشت
    کسی که نامش را آهسته سرداد
    چشمش از هزار قصه خبر داد
    کسی که خواست قسمت کند با من درونش را
    به نظر کمی شاد می نمود
    و شاید غمهایش را زیر چهره اش می سوزاند
    نه عبوس بود و نه زیبا
    تنها یک لحظه از زندگی بود
    لحظه ای همچون یک اتفاق
    لحظه ای که می گذشت و اتفاقی که می افتاد
    نه خوشحال بودم از این حادثه
    نه اندوهگین از سرنوشتی که رقم می خورد
    مانده بودم میان راه
    که چه می شود آیا
    می خواستم رها شوم
    رها از همه چیز
    رها از همه کس
    راه درست را نمی دانستم
    و پشیمانی فردا را به یاد می آوردم
    چقدر سخت طی می شود این روزها
    روزهای تنهایی من
    روزهایی که در هیچ جمله و کتاب و خیالی نمی گنجد
    تنها من می دانم و بس
    و تو هرگز ، هرگز، هرگز
    می روی به ره خویش و من گم می شوم
    و باز هم روزهای سخت و طولانی گم شدن
    می خواهم خلاص شوم از این فکر آشفته
    می خواهم دوباره رازی دیگر را تجربه کنم
    و باز قصه تکراری همیشگی
    هر کس به سوی مقصد خویش
    تنها می مانم و زخم خورده و شکسته
    باید بدانم که راز تمنای عشق چیست
    چیست این تکرار که من مدام می خواهمش
    من مدام می روم راهی را تا نیمه هایش
    به مقصد نمی رسم هرگز
    و باز راهی تا نیمه و برگشتی دوباره
    نمی دانم مقصدم چیست
    و نمی دانم راز این تکرار چیست
    راهی که من مدام تکرار می کنم
    این مسیر را شاید هزار بار رفته ام
    چه می شود مرا
    انتهای این قصه چیست
    قصه گم شدن من در بی راه های مسیری برای عشق
    معنی عشق را هم حتی نمی فهمم
    می خواهم این بار بایستم
    می خواهم ایستادن را برای اولین بار تجربه کنم
    شاید بشکنم
    شاید بخشکم
    اما برای همیشه می خواهم که بایستم.




    كفر است
    نوشته شده در 21 شهريور 1391
    بازدید : 861
    نویسنده : آرمان حسيني

    نگو كفر است

     نمی خواهم خدایم بیكران باشد

    نمی خواهم عظیم و قادر و رحمان

    نمی خواهم كه باشد این چنین

     آخر خدا را لمس باید كرد

     نگو كفر است

    خدا را می توان در باوری جا داد كه در احساس و ایمان غوطه ور باشد

     خدا را می توان بوئید و این احساس شیرینی است

     نگو كفر است

     كه كفر این است كه ما از بیكران مهربانیها برای خود خدایی لامكان و بی نشان سازیم

     خدا را در زمین و آسمان جستن ندارد سودی ای آدم

     تو باید عاشقش باشی و باید گوش بسپاری به بانگ هستی و عالم كه در هر خانه ای آخر خدائی هست

    نگو كفر است اگر من كافرم، باشد

    نمی خواهم خدایا زاهدی چون دیگران باشم

     نمی خواهم خدایم را به قدیسی بدل سازم كه ترسی باشد از او در دل و جانم

    نگو كفر است كه سوگند یاد كردم من به خاك و آب و آتش بارها ای دوست

     خدا زیباترین معشوق انسانهاست

    خدا را نیست همزادی كه او یكتاترین عاشق ترین معبود انسانهاست




    گرفته شده از متن "عشق زیباست"
    نوشته شده در 21 شهريور 1391
    بازدید : 1080
    نویسنده : آرمان حسيني

    نمیدانستم  به سادگی با آوازی تبسمی در هم می شکنی

    عشوه ای هوس آلود مستت می کند

    و راهی میکده ی ماهرویان می شوی

    و من از روی سادگی ام تو را تقدیس می کردم

    قبله گاه نیاز من

    سر به میکده ی خرابات می زند

    و تا نا کجا آباد وجودش می دود پرواز می کند

    ومن ساده لوح بی خبر از این طوفان ها

    با چشمانی خمار ندیدمش

    او را تقدیس می کنم

    معبود حقیقی من که طغیانش طوفانی می کند مرا

    آن چنان مظلومانه مرا می نگرد که تمام وجودم در هم می شکند

    و با عشوه ای مستانه به صداقت خویشتن خویش می رسم




    بازدید : 5890
    نویسنده : آرمان حسيني

    عرفان را در یکی از پارک‌های شمال شهر تهران می‌بینم. پسر 28 ساله‌ای که کتابی از "کافکا" به دست گرفته و مشغول نت برداری از کتاب است. عرفان 5 سال است که به زنانی که مشتری او هستند خدمات جنسی ارائه می‌دهد. عاشق فلسفه، زن و شغل خود است. به زعم خودش تن فروش حرفه ای و متخصصی است و تفاوت زیادی با نامزد خود دارد که همکار اوست. به نظر او مردی که خدمات جنسی ارائه می‌دهد خوشبخت‌تر است و مثل زنان روسپی افسرده نمی شود.

    گفت و گو با عرفان سلسله مراتب فرودستی و فرادستی زنان و مردان را به خوبی نشان می‌دهد. عرفان شغل خود را تخصص بی نظیری می داند و درآمدی بسیار بالاتراز همکاران زن خود دارد. خود را تحقیر شده نمی‌یابد و زندگی خود را مدرن و توام با خوشبختی می‌داند. 

     وقتی می خواهم از 5 سال پیش بگوید و اینکه چرا چنین فکری به سرش زد، خیلی ساده می‌گوید: درست مثل همه زنان فاحشه. من از زمان نوجوانی مثل اکثر پسرهای جوان متوجه بودم که برای زنان میانسال جذابیت هایی دارم. آن زمان که شروع به کار حرفه‌ای (به این معنی که بخواهم پولی بابت خدماتم بگیرم)کردم، دانشجوی دانشگاه تهران بودم. چند بار از طرف همکلاسی‌های مسن تر و حتی یکی از اساتید به من پیشنهاد شد که فقط با آنها سکس داشته باشم. و بعد یکی از همان ها بود که به من پول خوبی داد و گفت حاضر است این رابطه را به همین شیوه ادامه دهد. شروع کار از همین روابط جسته گریخته بود. 

     شیوه جذب مشتری عرفان کم کم روشمند می‌شود. او می‌گوید: دو سال بعد از آن که چند مشتری ثابت پیدا کرده بودم خانه ای در شمال شهر اجاره کردم و تردد در شمال شهر من را نسبت به بوق ماشین زنان حساس کرد. با زنها می رفتم و تمام مدت از اینکه مثل بچه نوازشم می کنند و تا 600 هزار تومان برای یک شب به من می دهند احساس غرور می کردم.  

     او احساس خود را نسبت به زنان اینطور توصیف می کند: اوایل چندان از زنها خوشم نمی‌آمد یعنی فقط به سکس و جنبه های جنسی زنان فکر می‌کردم. ولی بعد از اینکه این کار را شروع کردم عاشق زنها شدم. موجوداتی بسیار ظریف هستند و پیچیدگی هایی دارند که از کشف آنها در هر زنی لذت می‌برم. زنان میانسالی که مشتری من هستند واقعا ترسناک هستند. وقتی با من حرف می‌زنند از درک آنها و از پیچیدگی دنیای ذهنی آنها وحشت می کنم. ساده ترینشان از بزرگترین مردهایی که می‌شناسم پیچیده تر هستند. من با تک تک مشتریانم عاشقانه می خوابم. 

     عرفان با وجود اینکه سال‌ها کنار خیابان ایستاده و امروز هم همه مخارج سنگین خود را از همین طریق تامین می کند اما هیچ‌گاه احساس حقارت را در مقابل مشتریانش حس نکرده. وقتی در این مورد خاص صحبت می‌کند نشانی از افسردگی و تحقیر شدگی یک زن روسپی در حرف‌هایش نیست. همانطور که نشانی از آن نگاه اومانیستی و عاشقانه نسبت به زن. می‌گوید: این زنها هستند که به من نیاز دارند. زنانی که می دانم حاضرند به خاطر خدمات من پول زیادی بدهند. بارها در رختخواب امتحانشان کردم. آنها تا 10 برابر توافق اولیه را با کمال میل می‌پذیرند.  

     در حاشیه همین حرف‌ها همکاران زن خود را سرزنش می‌کند و می‌گوید: زنها بیخود موضوع را برای خودشان نکبت‌بار می‌کنند. البته جامعه هم به این موضوع دامن می‌زند. این یک شغل است مثل همه شغل‌ها. وقتی اینطور به موضوع نگاه کنیم قضیه حل می‌شود. من یک تخصص دارم. بدن و قیافه خوبی دارم، پس از آن استفاده می کنم تا خوب زندگی کنم. هیچ چیز هم نمی‌تواند این کار را برای من قبیح و زشت جلوه دهد. زنان زیادی به خدمات من نیاز دارند و من هم به پول زیادی نیازمندم. پس قضیه ایرادی ندارد. یک معامله عادلانه! 

     عرفان می گوید زنان روسپی همه زندگی خود را وقف شغل خود و دردسرهایش می کنند در حالی که او به تفریح، موسیقی و مطالعه خود هم می رسد. البته او به این نکته توجه نمی کند که درآمد او قابل مقایسه با زنان روسپی نیست. امنیت او تا این حد در خطر نیست و حس خرسندی او را هیچ یک از زنان همکارش تجربه نمی‌کنند.  

     در منطقه‌ای که مشتریان عرفان زندگی می کنند، قیمت یک روسپی زن بین 50-150 هزار تومان است در حالی که او برای هر سرویسی که ارائه می‌کند بین 300 تا 600 هزار تومان پول می‌گیرد. این رقم باورنکردنی را می توان با دیدن لباس های مارکدار، ماشین گران‌قیمت و منزل شخصی‌اش حدس زد.  


    عرفان می گوید تا وقتی که توان این کار را دارد بی‌هیچ شرمساری این کار را ادامه خواهد داد و :" خدا را چه دیدی شاید با یکی از مشتریانم ازدواج کردم. آنها دوست داشتنی و عاشق شدنی هستند".  

    این جمله خداحافظی عرفان است: حالا باور کردی من خوشبخت‌ترین تن‌فروش جهانم!

    منبع


    جون من انقدر به این خوشگل پسر گیر ندین

    بابا خب به این چه که نقد خشگله و زنا تا مییننش . . .




    به كوروش چه خواهيم گفت؟
    نوشته شده در 21 شهريور 1391
    بازدید : 2796
    نویسنده : آرمان حسيني

    به كوروش چه خواهيم گفت؟
    اگر سر بر آرد ز خاك...
    اگر باز پرسد ز ما
    چه شد دين زرتشت پاك؟
    چه شد ملك ايران زمين؟
    كجايند مردان اين سرزمين؟
    به كوروش چه خواهيم گفت؟
    اگر ديد و پرسيد از حال ما
    چه كرديد برنده شمشير خوش دستتان
    كجايند ميران سر مستتان؟
    چه آمد سر خوي ايران پرستي؟
    چه كرديد با كيش يزدان پرستي؟
    چرا پشت شيران شكسته؟
    در ايران غم سراسر نشسته
    چرا خامش و غم پرستيد هاي؟
    كمر را به همت نبستيد هاي؟
    چرا اينچنين زار و گريان شديد؟
    سر سفره خويش مهمان شديد؟
    چه شد عرق ميهن پرستيتان؟
    چه شد غيرت و شور و مستيتان؟
    سواران بي باك ما را چه شد؟
    ستوران چالاك ما را چه شد؟
    چرا ملك تاراج ميشود؟
    جوانمرد محتاج ميشود
    چرا جشنهامان شد عزا؟
    در آتشكده نيست بانگ دعا
    چرا حال ايران زمين نا خوش است ؟
    چرا دشمنانش اينچنين سركش است؟
    چرا بوي آزادي نيست واي
    بگو دشمن ميهنم كيست هاي
    بگو كيست اين ناپاك مرد
    كه بر تخت من اينچنين تكيه كرد
    كه تا غيرتم باز جوش آورد
    ز گورم صداي خروش آورد




    عشق بورزید تا به شما عشق بورزند
    نوشته شده در 21 شهريور 1391
    بازدید : 2618
    نویسنده : آرمان حسيني

    روزی روزگاری پسرک فقیری زندگی می کرد که برای گذران زندگی و تامین مخارج تحصیلش دستفروشی می کرد.از این خانه به آن خانه می رفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد.روزی متوجه شد که تنها یک سکه 10 سنتی برایش باقیمانده است و این درحالی بود که شدیداً احساس گرسنگی می کرد.تصمیم گرفت از خانه ای مقداری غذا تقاضا کند. بطور اتفاقی درب خانه ای را زد.دختر جوان و زیبائی در را باز کرد.پسرک با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و بجای غذا ، فقط یک لیوان آب درخواست کرد.
    دختر که متوجه گرسنگی شدید پسرک شده بود بجای آب برایش یک لیوان بزرگ شیر آورد.پسر با تمانینه و آهستگی شیر را سر کشید و گفت : «چقدر باید به شما بپردازم؟ » .دختر پاسخ داد: « چیزی نباید بپردازی.مادر به ما آموخته که نیکی ما به ازائی ندارد.» پسرک گفت: « پس من از صمیم قلب از شما سپاسگذاری می کنم»
    سالها بعد دختر جوان به شدت بیمار شد.پزشکان محلی از درمان بیماری او اظهار عجز نمودند و او را برای ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بیمارستانی مجهز ، متخصصین نسبت به درمان او اقدام کنند.
    دکتر هوارد کلی ، جهت بررسی وضعیت بیمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد.هنگامیکه متوجه شد بیمارش از چه شهری به آنجا آمده برق عجیبی در چشمانش درخشید.بلافاصله بلند شد و بسرعت بطرف اطاق بیمار حرکت کرد.لباس پزشکی اش را بر تن کرد و برای دیدن مریضش وارد اطاق شد.در اولین نگاه اورا شناخت.
    سپس به اطاق مشاوره باز گشت تا هر چه زود تر برای نجات جان بیمارش اقدام کند.از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از یک تلاش طولانی علیه بیماری ، پیروزی ازآن دکتر کلی گردید.
    آخرین روز بستری شدن زن در بیمارستان بود.به درخواست دکتر هزینه درمان زن جهت تائید نزد او برده شد.گوشه صورتحساب چیزی نوشت.آنرا درون پاکتی گذاشت و برای زن ارسال نمود.
    زن از باز کردن پکت و دیدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت.مطمئن بود که باید تمام عمر را بدهکار باشد.سرانجام تصمیم گرفت و پاکت را باز کرد.چیزی توجه اش را جلب کرد.چند کلمه ای روی قبض نوشته شده بود.آهسته انرا خواند:
    «بهای این صورتحساب قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است»




    بازدید : 1177
    نویسنده : آرمان حسيني

     چقدر زمونه بي وفاست نمي دونم خدا كجاست يكي بياد بهم بگه كجاي كارم اشتباست گاهي مي خوام داد

    بكشم اما صدام در نمياد بگم آخه خدا چرا دنيا به آخر نمي ياد

     

     گريه کردن تا سحر کار من است. شاهد من چشم بيمار من است . فکر کردم که او يار من است. نه! فقط در

    فکر آزار من است. نيتش از عشق تنها خواهش است ”دوستت دارم“ دروغي فاحش است. يک شب آمد زير

    و رويم کرد و رفت. بغض تلخي در گلويم کرد و رفت. پايبند جستجويم کرد و رفت. عاقبت بي آبرويم کرد و

    رفت. اين دل ديوانه آخر جاي کيست

     

    هر گاه دفتر محبت را ورق زدي ...هر گاه در زير پايت صداي خش خش برگ ها را احساس كردي...هر گاه

     ميان ستارگان اسمان تك ستاره اي خا موش ديدي ...براي يك بار در گوشه اي از ذهن نه با زبان بلكه از ته

     قلب بگو: يادش بخير

     


    :: برچسب‌ها: چقدر زمونه بي وفاست نمي دونم خدا كجاست يكي بياد بهم بگه كجاي كارم اشتباست گاهي مي خوام داد ,



    ..شما شبیه چی هستین.منتظرجوابا ونظراتتون هستم...
    نوشته شده در یک شنبه 19 شهريور 1391
    بازدید : 881
    نویسنده : آرمان حسيني

      عضیا مثل دستگاه سی تی اسکن می مونن فقط تو وجود آدما دنبال عیب میگردنبعضیا مثل دریا هستن بدیها رو تو خودشون ناپدید میکننبعضیا مثل موبایلند هر موقع کارشون داری در دسترس نیستنبعضیامثل دستگاه فلزیابند تو خیابون به ویترین طلا فروشی چسبیدن.بعضیامثل لیموشیرین هستن اول شیرین اند بعد مثل زهر تلخ میشن......شما شبیه چی هستین.منتظرجوابا ونظراتتون هستم...


    :: برچسب‌ها: , , شما شبیه چی هستین , منتظرجوابا ونظراتتون هستم , , , ,



    تعداد صفحات : 17